English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6878 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Other Matches
roll-call U حاضر و غایب کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
call the roll U حاضر و غایب کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
roll call U حاضر و غایب
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
characterization U مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
hide and seek U بازی غایب شدنک یا غایب موشک
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
levee en masse U عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
condemning U محکوم کردن افراد
condemns U محکوم کردن افراد
condemn U محکوم کردن افراد
swallow one's pride <idiom> U متواضع کردن افراد
rouse out U بیدار کردن افراد
march order U حاضر براه کردن
to conjure up U با سحر حاضر کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
get ready U حاضر کردن یا شدن
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
booking U نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
bookings U نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
readied U مهیا کردن حاضر کردن
readying U مهیا کردن حاضر کردن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
readies U مهیا کردن حاضر کردن
in absentia U غایب
hidden U غایب
missing U غایب
deserters U غایب
absentee U غایب
absentees U غایب
deserter U غایب
absent U غایب
disappears U غایب شدن
missing person U غایب مفقودالاثر
absentees U مالک غایب
to absent oneself U غایب شدن
absentee U فرد غایب
draft dodger U مشمول غایب
absentee landlord U مالک غایب
out of sight U غایب از نظر
disappearing U غایب شدن
draft dodgers U مشمول غایب
lost and untraceable U غایب مفقودالاثر
absentee U مالک غایب
disappear U غایب شدن
disappeared U غایب شدن
away U غایب رفته
away U غایب درسفر
absentees U فرد غایب
missing person whose whereabouts are unk U غایب مفقودالاثر
awol U غایب بدون اجازه
prosopopoeia U حاضردانستن شخص غایب
absenteeism U حالت غایب بودن
absentees U مفقودالاثر شخص غایب
hide-and-seek U بازی غایب شدنک
i was absent for a while U یک مدتی غایب بودم
foreign U توقیف اموال مدیون غایب
ship to shore U حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
prosopopoeia U تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
blind score U امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
troop U افراد
trooping U افراد
men U افراد
trooped U افراد
personnel U افراد
enlisted personnel U افراد
enlistedman U افراد
stock U :حاضر
presents U حاضر
presenting U حاضر
present U حاضر
stocked U :حاضر
in the saddle U حاضر
existing U حاضر
presented U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
ubiquitous U حاضر
agreeable U حاضر
withindoors U افراد داخل
platoons U جوخهء افراد
platoon U جوخهء افراد
personnel status U وضع افراد
liberty men U افراد مرخصی
enlisted personnel U طبقه افراد
service club U باشگاه افراد
top-level U افراد عالیرتبه
equal status persons U افراد همپایه
enlistee U افراد داوطلب
roll call U نامیدن افراد
head counts U جمع افراد
head count U جمع افراد
filler personnel U افراد جایگزینی
cognoscenti U افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
packed out پر و مملو از افراد
category U طبقه افراد
readies U حاضر به کار
readying U قبضه حاضر
readied U قبضه حاضر
readied U حاضر به کار
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
at the moment U در حال حاضر
ready U قبضه حاضر
at present U در حال حاضر
ready U حاضر به کار
readying U حاضر به کار
readies U قبضه حاضر
action front U حاضر به تیر
stand by U حاضر بودن
omnipresent U حاضر در همه جا
omnipresent U همه جا حاضر
here U بدینسو حاضر
delicatessen U اغذیه حاضر
delicatessens U اغذیه حاضر
attending U حاضر بودن
ready wit U حاضر جوابی
attends U حاضر بودن
currents U در حال حاضر
active حاضر بخدمت
toss off <idiom> U حاضر جواب
readiness to report U حاضر جوابی
current U در حال حاضر
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
willing U حاضر خواهان
at the present moment U درحال حاضر
make ready U حاضر شدن
existing U در حال حاضر
get ready U حاضر شدن
operationally ready U حاضر به کار
johnny on the sopt U حاضر و اماده
to e. an appearance U حاضر شدن
repartee U حاضر جوابی
operational U حاضر به کار
rigs U وضع حاضر
rigged U وضع حاضر
rig U وضع حاضر
attend U حاضر بودن
operationally ready U حاضر به عملیات
characterization U نوشتن بیوگرافی افراد
transfer station U محل انتقال افراد
transfer station U محل اعزام افراد
play the field <idiom> U با افراد مختلفی قرارگذاشتن
special olympics U المپیک افراد استثنایی
commando U افراد نیروی مخصوص
commandos U افراد نیروی مخصوص
cimmerian U افراد کشور فلمات
part owners U افراد شریک المال
billet slip U لوحه اسکان افراد
billet slip U کارت محلهای افراد
bachelor quarters U منازل افراد مجرد
morale U روحیه افراد مردم
posse comitatus U دسته افراد پلیس
top-level U توسط افراد عالیرتبه
the common wealth of learning U افراد اهل علم
target audience U افراد مورد نظر
family size U تعداد افراد خانواده
close station U افراد بدو مرخص
noncombatant U افراد غیر نظامی
coachload U افراد سوار بر درشکه
avast U افراد به جای خود
favouritism U افراد مورد توجه
aptitude area U حیطه قابلیت افراد
dependents U افراد تحت تکفل
troops U افراد قسمتها سربازان
personal error U خطاهای انفرادی افراد
personnel monitoring U بازرسی بدنی از افراد
army deposit fund U پس انداز انفرادی افراد
receptee U افراد مورد پذیرش
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
i agreed to go U حاضر شدم بروم
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
he refused to go U حاضر نشد برود
to be present U باشنده [حاضر] بودن
actions U فرمان حاضر به تیر
action U فرمان حاضر به تیر
operational route U جاده حاضر به کار
obliging U حاضر خدمات مهربان
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com